Zhe Club Kidda Old KhafClub ... Herdkama to berdkama ... Test your Spritual Evaquations and Your Soul Ejaqulation Here .... Zhe ! Va Men Allaheh Tofigh! Mozhdava, Mevlad and Umit




خودمون

آرشيو مطالب
صفحه اصلي
KhafClub@yahoo.com"




ZheClub.Blogspot.com .... Enjoy!




 


Friday, May 28, 2004

رقص شيطان ... قسمت دو از سه
هميشه بيناموسي برام آزار دهنده بوده ... از اون گدازي که مژدوا زد روح هر مومني تو فشار و زحمت فرو مي رفت ... اينبار رفتيم تا پيش اونايي بجنگيم که خاک و سنگ بي جون رو مي پرستند و زر و سيم و مفرغ به پاشون ميريزن ... به شمار سه معابد ماهاتما گاندي رو پيشه کرديم تا به پوچي برسونيمشون
با رمز "خشکي مخمر فساد" و ذکر به زير لب شروع کرديم



دفاع مخصوص ... جلوگيري از فشار ناشي (پاتک حيدر)



عدم توانايي خدايان خشک و بي طراوت و حرکت بد فرم مجدد مژدوا (باز بيناموسي)



ضرب به نسق اژدر (خود اژدر موقع اجرا صدي نودونه پا چپش تيز نميومد)



ضرب اژدر هر دو خون باقي مژدوا رو در کشيد (خدايان همه انکف و روزه به دهن مونده بودن)

و من الله توفيق (ژ)
يوميت




Sunday, May 16, 2004

داستاني کوتاه تلخ ، اما واقعي . سه شب در اين آستان
رقص شيطان قسمت يک از سه ...
ميخواستيم به هرچي قمار و لواط سرد هم که شده پايان بديم ... قمار خونه ها رو مسجد کنيم و فحشا خونه ها رو محراب ... زناکار ها رو غبار روب بکنيم ... همه زمينها رو از کشت خشخاش و فحشا لخت کنيم.
حاجي که درد دل همه ما رو ميدونست لبخند مناسب و جذابي زد و گفت : پاک دلا .... اول بايد برين رزم ياد بگيرين و با ادواتش آشنا شين ، برقي بود که تو دل من و مژدوا جز زد ... به شمار سه صحراي ميانمار رو پيشه کرديم و ذکر حاجي رو توشه.
مژدوا از همون اول بي خدايي ميکرد و الگوهاش رو غربي قرار ميداد ... اما من سعي کردم با يه عرق گير که عرق رو بگيره دل به دريا بدم ...



چشم در چشم ، خشم و غضب (اما رفاقتها سر جاش)



ضربه اي که لرزه به تن هر کثافت تبار آفت پیشه ای مينداخت



مژدوا دست در دست شيطان (بيناموسي او هر سه جان من رو درکشيد)



عدم دور انديشي مژدوا و لبخندي با طعم زنبارگي


و من الله توفيق (ژ)
يوميت






Friday, April 30, 2004

قسم آخر : طیف گسترده شادی در کازرون

سالها از آن دوران گذشت ... مژدوا حاصل بذر نفاق خود را درو ميکرد و اژدر حلاوت انفاق ، مژدوا حرارت دوزخ بر پيشاني ميديد و اژدر گذر از برزخ ... در عين بي همه چيزي مژدوا ، اژدر براي خود پليسي شده بود خانواده اي نهادينه کرده و هر روز فرزندانش را به نيکي، دوري از قمار و استمناء ، اسب سواري و تيراندازي تشويق ميکرد.


گوش استماع ، فحشا گريزي و دين مداري از کژدار پسر اول مژدوا
(عبرت کژدار از داستان پر حضيض کودکي پدر ،چاي و قند نمادي از ساده زيستي خانواده ايراني )


اژدر ، نماد خانواده اي پاي بر جا ، ژيانه مادري روشن و مناسب ، کژدار تکراري از شيطنتهاي کودکي پدر
(تبريک گفتن نماينده کازرون به اژدر براي آغاز ساخت سري جديد مساجد ر کازرون)


و به درستي که فعاليت سالم جلوداري است بر افکار منفي و لواط برافروز ، به سفارش اکيد پدر ، سژده دختر وي توسط مادر در کلاسهاي متفاوتي که در بردارنده اسب سواري و تيراندازي باشد شرکت جسته و رخوت از تن بدور و تعريق و سرور پيشه ميکند. مژدوا مبادرت به ايدز کرده ، خيره به آينده اي نا معلوم چشم مي دوزد.


ثبت نام سژده در کلاسهاي متعدد براي دوري از هرزگي و عورت سالاری

آري و اين چنين است سرانجام کساني که فحشا پيشه کردند و رخوت دل امام خويش . بر ضعيفان زحمت و فشار افکندند و دانسته نان يتيم افطار کردند . نجس بر جامه نشاندند و عطر و گلاب ديگر نفشاندند ... ضرب و جاز شهوتناک به پا کردند و سنج و طبل و نواي کربلا از پا به در .
سرانجام مژدوا در غربت خويش شعله هاي جهنم بر خود خريد و اژدر حور و غلمان و درختاني آبدار. آري باشد که مژدوا نباشيم و جزو اژدر و اژدرها باشیم.

و من الله توفيق (ژ)
يوميت




Thursday, April 29, 2004

مژده اي دل که ...

ميخواستم صميمونه به تموم بر و بچه هاي مخلص و با ايمون مرکز بگم که منتظر قصه پر حادثه و پر عبرت جنگ غربي هاي افيوني تروريست با نيروهاي تعليم ديده و مومن اين مرز و بوم باشين...
فقط اينو بهتون بگم که اين قصه يکي از قصه هاي بسيار معروفه ... حتي يکي از شرکتهاي غربي که مروج فحشا از طريق بازيهاي رايانه ايه از روي اين قصه يه بازي ساخته که الان به جرات ميتونم بگم توي صدي نود و نه تا از شبکه-بازي هاي مملکت خودمون هم از همين بازي استفاده ميشه تا ترويج فرهنگ غرب نشه و از پيش زمينه هاي فرهنگي خودمون استفاده بشه... درود به اين جوونا واقعا

مولاد






Sunday, April 25, 2004

قسم دوم: ضرب افیون و زهر کژدم

...از اون روز سالها گذشت... تو این سالها اژدر تو زورکده ها و پادگانها، درس فتوت و نظافت گرفته بود و صدی نود و نه طیاره های حامل فحشا رو که می خواستند هرزه لایی رو وارد خاک پاک کنند، با آرپیچی داغون کرده بود. به کمک آقای هاشمی کازرون شهر مذهبی مناسبی شده بود و چند تا حرم توش زده بودند که اژدر چند تا عکس طبیعی توشون انداخته بود.


بهجت و سرور حاصله از ساخت سومین مسجد (بازگشت از کار روزانه با آغوش بازآقای هاژمی و خانواده)

و اما مژدوا... تو سالهایی که اژدر با طنین سنج یا حسین تو گوش هر با ایمونی شعشعه مینداخت، مژدوا تو یه گروه غربی جاز می زد و مطربی می کرد و تو قلب هر بلاقید و لامصبی فتنه درست می کرد. توی رقاصخونه ها بدنکاری می کرد و ضرب افیون تنشو به فحشا سپرده بود. مواد شیمیایی بلامعطر غربی رو بطور کامل جایگزین گلاب اعلای ربیع کرده بود و جلوی اون اشعه های الکتروشیمیایی گیتار برقی برهنه می شد و زمام اندامشو به اون امواج می سپرد... حتی این دم آخریها چند مورد از قرصای ایکس مصرف کرده بود... (با اینکه آقای محدث می گفت این قرصا همه اشعه ایکس از خودشون صادر می کنند که همون کثافتکاری گیتار برقی رو رو بدن پیاده می کنه و باعث اثناعشر و ملتحمه و هزارو یک جور مکروب و سقم صحته)


نمونه ای از اندامکاران غربی مبتلا به ایدز که در یکی از کافه های روسپی پسند برهنه شده اند
(متاسفانه بیشتر ایدز پیداست تا اندام مورد نظر)



عکسایی که اوس عزت با ایمون با استفاده از تقدمات وطنی صد برابر طبیعی تر در اورده
(استفاده از ارزشهای دینی و پهلوانی و به رخ کشیدن هیبت مسلمون پسند تحت لوای حرم)



نمونه ای از پوشاک مورد استعمال اژدر و مژدوا
(تقابل ارزشها فردین اسطوره صدی صد طبیعی و در این راه عرق کرده)


هرچقدر مژدوا به بار کثافتکاری خود میافزود ، اژدر سبک بالانه آمار مساجد رو بالا میبرد ... کازرون دیگه جای سوزن انداختن نبود ... اژدر همیشه نیم نگاه پاکی به ژیانه داشت ... ولی انقدر مسجد زیاد بود که نمیدونست تو کدوم مسجد پیداش کنه ...

پایان قسم 2
مژدوا